Shahnameh Stories

زاده شدن رستم زال

پس از پيوند زناشويى زال دستان با رودابه، رودابه باردار ميشود. در كوتاه زمانى رودابه شكمش بسيار بزرگ و سنگين ميشود. راه رفتن و كار كردن براى رودابه بسيار دشوار ميگردد. رودابه به مادرش سيندخت از دشوارى باردارييش ميگويد كه كودك به مانند سنگ بزرگى در شكم آزارش ميدهد. كم كم كه رودابه نزديك زاييدنش مى شود به اندازه اى درد دارد كه خواب و خوراك ندارد و داد و فريادش را همه مى شنوند. سيندخت، مادر رودابه، با زال دستان گفتگو ميكند و از او چاره اى ميخواهد. زال به ياد پر سيمرغ مى افتد. پر سيمرغ را آتش ميزند و ناگهان سيمرغ در برابر زال پديدار ميشود. زال سرگذشت رودابه و كودك درون رودابه را براى سيمرغ بازگو ميكند. سيمرغ مى گويد چون كودك درون رودابه بسيار بزرگ است به هپچگونه به حالت طبيعى زاده نخواهد شد. پس به زال ميگويد: نياز به يك پزشك زبردستى است كه بتواند پهلوى رودابه را با چاقوى تيرى بشكافد و نوزاد را از پهلو به دنيا بياورد. سيمرغ سپس به زال ميگويد وقتى فرزندت زاده شد روى زخم رودابه گياهان دارويى را كه ميگويم بگذار و يك پر من را هم بگذار تا زخمش زودتر خوب شود. زال همانى كرد كه سيمرغ گفته بود و پزشك زبردست كودك را از پهلو به دنيا آورد. اين اولين بارى بود كه بچه اى به اين گونه به دنيا مى آمد. نام اين روش را روش رستميان گذاشتند (همان روش سزارين اكنون). نام كودك را هم رستم زال گذاشتند. رستم يكى از بزرگترين پهلوانان ايران زمين ميشود.

The birth of Rostam

Rudabeh and Zal happily got married. After a while, Rudabeh got pregnant. After a short period of time, she felt very uncomfortable. Rudabeh’s stomach got so large and heavy that she could barely walk. Rudabeh told her mother, Sindokht how hard her pregnancy had been and how she could barely walk. She also mentioned that it felt like there was a heavy stone not a baby in her stomach. Rudabeh was so much in pain that she couldn’t eat or sleep. Everyone at Rudabeh’s house could hear her cries of pain in the day and night. Then Sindokht asked Zal for advice for Rudabeh’s pregnancy. After a few moments. Zal remembered the feathers that the mighty Simorgh, Phoenix, gave him. Zal burned one of the feather and Simorgh, the Phoenix, came to his aid. Zal then told the Phoenix about Rudabeh’s pregnancy. Simorgh told Zal that the baby would not come out naturally. Simorgh, Phoenix, told Zal that he should first hire a doctor or a surgeon to perform the operation. Next, the doctor or surgeon have to cut open the side of Rudabeh’s stomach and take out the baby. Then they should immediately place natural herbs on the wound and one of the Phoenix’s feathers to make the wound heal faster. Zal did those steps. Rudabeh and Zal became a parent of a large baby boy. They called the baby boy, Rostam. This style of giving birth was never performed before so they called it Rostamian (cesarian). Rostam became one of the most famous heroes of Iran.
Translated by:
Afshin Amani (12 years old)
Armeen Iranzamini (11 years old)