رستم وقتى به دنيا آمد كودك بسيار درشتى بود و تنها با شير مادرش سير نمى شد. رودابه و زال ناچار شدند كه از ٣ تا ٤ زن شيرده كه به تازگى بچه دار شده بودند يارى بگيرند تا از شيرشان رستم را شير بدهند. همه مى دانستند كه رستم روزى پهلوانى پرآوازه اى (مشهور) خواهد شد و ايران را از دست دشمنان نجات خواهد داد. رستم از همان كودكى و نوحوانى كشتى گرفتن و رزميدن (جنگ كردن) با ابزارهاى جنگى را آموخت. نام اسب رستم رخش بود كه بسيار به رستم وفادار بود. رخش بارها رستم را از مرگ نجات داد.